اشعار ودل نوشته ها
دیگر دلم به نوشتن نمیرود
حتی قلم به حال زار من گریست
اشفته ام از این دیار و از این مردم عجیب
تاوان کدام گناه ناکرده می دهیم
ادیب
دیگر دلم به نوشتن نمیرود
حتی قلم به حال زار من گریست
اشفته ام از این دیار و از این مردم عجیب
تاوان کدام گناه ناکرده می دهیم
ادیب